شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ
شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ

به مناسب سالروز آزادی آزادگان شهر نراق

خوانندگان محترم  وبلاگ پیشنهاد دادند به مناسبت سالروز آزاد شدن تعدادی از آزداگان شهرمان مطلبی در یکی از پست ها درج گردد . ضمن تقدیراز ارائه این پیشنها د با کمال میل این پست را تقدیم می کنم به تمامی آزادگان بخصوص آزادگان شهر نراق .

گرمی آغوش هایتان از بوی آواز چلچله های مست، پر شد. خانه، بی صبرانه چشم انتظار آمدنتان، سراپا شوق ایستاده بود با آغوش هایی گشوده و منتظر. کوچه کوچه انتظار،  شهر نراق  را لبریز قدم های مبارکتان کرده بود.

تمام خاک، پر از بوی بی صبری بود و ایران، یک پارچه آغوش بود برای فشردن مهربانی بی نهایت شما.

ایران، یعقوبی بود که اشک شوق آمدن یوسفش، چشم هایش را با طراوت رودهای ناتمام می شست.

. اسامی هشت نفر از آزادگان شهر نراق به شرح ذیل می باشد

+ بسیجیان عباس باقری فرزند حسینعلی و قدرت الله ایزدی فرزند عباس و احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله در تاریخ 2/1/1361 در عملیات فتح المبین پس از مجروحیت به اسارت ارتشیان عراق درآمدند و پس از هشت سال و چهار ماه در تاریخ 29/5/1369 آزاد و به شهر نراق بازگشتند .

+ سرباز ارتش علیرضا کاظمی فرزند سلطانعلی درتاریخ ./5/1362 در محور میرآباد سردشت به اسارت حزب منحله دمکرات کردستان درآمده و پس از پنج ماه تحمل اذیت و آزار در زندان دولتو در تاریخ ./10/1362 آزاد می گردد .

+ سرباز وظیفه سپاه پاسداران  علی اکبر حیدری فرزند رضا در تاریخ 5/4/1367 در جاده اهواز به خرمشهر پس از مجروحیت به اسارت نیروهای متجاوز عراق درآمده و پس از دو سال و دو ماه به میهن اسلامی بازگشت .

+ سرباز ارتش مرتضی عابدینی فرزند علی اصغر در تاریخ... در منطقه ....به اسارت نیروهای عراق درآمد و پس از .... اسارت سرانجام در مورخ.... آزاد و به شهر نراق بازگشت .
+ سرباز وظیفه سعید سلیمانی فرزند علی در منطقه... در سال 1365 به اسارت نیروهای عراقی گرفتار گردید و پس از سی ماه اسارت در شهریور 1368 آزاد و به آغوش خانواده و کشور اسلامی بازگشت .
+ بسیجی حسین اکبری فرزند اکبر اهل جاسب و ساکن نراق در تاریخ 17/11/1361 در عملیات والفجر مقدماتی پس از مجروحیت زیاد به اسارت نیروهای ارتش متجاوز عراق گرفتار شد و پس از بیست و هشت ماه به دلیل وخامت مجروحیتش به همراه تعدادی اسیر معلول دیگر با اسرای عراقی در خرداد 1364 مبادله و به کشور بازگشته است . ایشان با جانبازی هفتاد درصدی پس از ازدواج با یکی از نیروهای ستاد پشتیبانی جنگ  در نراق سکونت یافته است .

زمانی برای ابراز وجود شغال ها

در شهر منطقه ای وجود دارد به نام پای سنگ شغالان .  بچه که بودم  بعضی از تابستان ها برای پدر بزرگم در مزرعه بهشت آباد  گوسفند می چراندم . هر روز عصر  مجبور بودم تک و تنها گوسفندان را از آبشتا به نراق بیاورم و صبح زود دوباره آنها را به مزرعه برگردانم . بعضی روزها زمان برگشت به تاخیر می افتاد لذا هوا کمی تاریک می شد . وقتی که به  ابتدای نراق می رسیدم شغال های منطقه پای سنگ شغالان دسته جمعی شروع به شیون و زوزه می کردند. واقعا ترسناک بود . از دور که خانه های شهر را می دیدم خیالم راحت می شد که آنها جرات وارد شدن به شهر را ندارند . این فاصله یک کیومتری را با عجله سپری می کردم و ابتدای شهر نفسی راحت می کشیدم . البته بعد ها فهمیدم که شغالها ذاتا جرات و جسارت حمله  کردن را ندارند  فقط دسته جمعی با صدای زوزه آنهم از دور و پشت سنگ ها  قصد ایجاد  رعب و وحشت را دارند .


 در ادبیات داستانی مثل معرفی داریم  با این مضمون که هر وقت بیشه خالی از شیران گردد فرصتی برای ابراز وجود شغالها فراهم می شود . شغالهایی که تا دیروز درسوراخ ها ، دخمه ها ، پس درختان و سنگ ها از ترس مخفی می شدند با دیدن بیشه خالی از شیران فرصتی برای  ابراز وجود پیدا می کنند .

دلم برای شغال ها می سوزد  یک عمر به دنبال فرصت هستند که بیشه را خالی از شیر پیدا کنند ولی غافل از اینکه هیچ وقت بیشه برای همیشه خالی از شیران نخواهدشد و این رسم طبیعت است .

ای وطــن ، ای مـــادر تاریــخ ســـــاز     ای مــرا بـر خـــاک تـــو روی نیــــاز
ای کویــــر تـــو بهشـت جــــــان مــن     عشـــق جــــاویدان من ایـــران من

ای ز تــو هستی گرفته ریشـــــه ام      نیست جــز اندیشه ات اندیشــه ام
آرشــی داری بـــه تیـــــر انــــداختن      دست بهرامــی بـه شیــر انــداختن
کـــاوه ی آهنگــــری ضحـــاک کـش       پتـک دشمـن افکنــی نـا پــاک کش
رخشــی و رستم بر او پـا در رکـــاب     تــا نبیند دشمنت هرگــز به خـــواب
مـــرزداران دلیــــرت جـــان به کــــف     سر فــرازن سپــاهتت صف بــه صف
خــون به دل کــردند دشت و نهــر را     بـازگـــردانــدنــــد خـــرمشهــــــر را
ای وطـــن ،ای مـــادر ایــــران مـــــن     مـــــادر اجــــداد و فــرزنــــدان مــــن
خــانه ی مـن بانه ی من توس مــــن    هــر وجــب از خــاک تو نامــوس مــن
ای دریـــغ از تـــو که ویــران بینمـــت  بیشــــه را خالــی ز شیــران بینمـت
خـــاک تو گـر نیست جـان من مبــاد     زنــــده در این بـوم و بر یک تـن مبــاد
وطــن یعنی همـه آب و همه خــاک      وطــن یعنی همـه عشق و همه پاک
به گــاه شیـــر خـــواری گاهـــــواره        بــه دور درد پیـــــری، عیـــن چـــــاره
وطــــن یعنـــی پــدر،مادر ، نیاکـــان      بــه خون و خـاک بستن عهد و پیمان
وطـــن یعنـــی هـویت، اصل، ریشـه      ســـر آغـــاز و سر انجـــام و همیشه
ستیــغ و صخـــره و دریــا و هامـــون       ارس ، زاینــــده رود ، ارونـــد ، کـارون
وطـــن یعنــی سرای تــرک تا پـارس      وطـن یعنــی خلیــج تــا ابـــد فــارس
وطن یعنی دو دست از جان کشیدن     بـه تنگستــــان و دشتستــان رسیدن
زمیـن شستن ز استبــداد و از کیـن      بـه خــون گــــرم در گرمابـــه ی فیـــن
وطــن یعنــی اذان عشـــق گفتــــن       وطـــن یعنــی غبــــار از عشق رفتــن
وطــن یعنــی هـدف یعنی شهـامت      وطـــن یعنـــی شـرف یعنـی شهـادت
وطــن یعنــی گذشتــه، حـال، فـردا       تمــــام سهــــم یـک ملـــــت ز دنیــــا
وطــن یعنــی چــه آبـاد و چه ویـران       وطــــن یعنــی همین جـا ، یعنی ایران
وطــن یعنــی رهایی ز آتـش و خـون     خـــروش کــــاوه و خشــم فـریــدون
وطــن یعنــی زبــان حـــال سیمــرغ      حـدیـــث جــان زال و بـــال سیمــرغ
سپــاه جــان به خوزستــان کشیدن      شهـــادت را بــه جــان ارزان خریـدن
نمــاز خون به خونیـن شهـر خواندن      مهــاجــم را ز خــرمشهـــر رانـــــدن
وطـــن یعنــی اذان عشـــق گفتــن       وطــن یعنــی غبـار از عشـق رفتــن
وطــن یعنــی هـدف یعنی شهامت       وطـــن یعنــی شرف یعنی شهـادت
وطــن یعنــی گذشتــه،حـال، فـردا        تمـــــام سهـــم یـــک ملــت ز دنیــا
وطــن یعنــی چـه آبـاد و چه ویـران        وطـــن یعنـی همین جا یعنی ایـران