شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ
شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ

وقتی بدون علم سیاست وارد سیاست می شویم نتیجه می شود این !!!

علمای علم سیاست  جامع ترین تعریفی که برای علم سیاست دارند این است :

علم سیاست علم کسب قدرت و ماندن در آن  است  

دادستان از اینجا شروع شد که  محمود شکرایی کاریکاتوریست اراکی کاریکاتور نماینده  مردم اراک درمجلس شورای اسلامی  را کشیده و در یک هفته نامه محلی (( هفته نامه امیر )) آن را چاپ کرد . نماینده محترم هم چون در قدرت بود احساس کرد   باید او را کمی ادب کند تا درسی باشد برای بقیه افراد منتقد ، لذا بر علیه او طرح شکایت کرده، در نهایت او را محکوم به  تحمل 25 ضربه شلاق می کند .

 حرف من این است اگر این سیاستمداراراکی  تنها دو واحد علم سیاست در دور افتاده ترین واحدهای دانشگاهی این مملکت یا همان شهر زادگاه خودشان آشتیان پاس می کرد متوجه می شد که در قرن 21  منشاء قدرت معادله پیچیده ای است بین داشتن اطلاعات و ارتباطات .

لذا یقین دارم منبعد اساتید علوم ارتباطات و علوم سیاسی هر وقت بخواهند مثال قابل لمسی از قدرت اطلاعات و ارتباطات در قرن 21 سر کلاس های خود برای دانشجویان بزنند دقیقا همین داستان و حواشی پیرامون آن را یاد آوری خواهند کرد  که قدرت یک روزنامه نگار و کاریکتوریست اراکی چقدر بیشتراز نماینده مجلس آن شهر بود که توانست یک اجماع جهانی به نفع خود و برعلیه نماینده ایجاد کند .قطعا افرادی مانند ایشان در آینده سیاسی این استان انسان های تاثیر گذاری خواهند بود  چراکه به ابزار های قدرت در این مقطع از زمان تسلط کامل دارند .

نتیجه اخلاقی این مطلب این است که به عنوان یک برادر کوچک به همه اهالی  سیاست استان برادرانه توصیه می کنم بروند پیش یک کاریکاتوریست ( ترجیحا همین شکرایی خودمان باشد بهتر است ) و با پرداخت هزینه ازایشان بخواهند  کاریکاتوری از چهره شان  کشیده ، آن را دراتاق خواب خوب نصب کنند تا هر شب قبل از رفتن به خواب بادیدن تصویراغراق شده خود  ظرفیت تحمل نقد خود را بالا ببرند . چراگه یکی از ابزارهای لازم برای سیاستمداران داشتن ظرفیت نقد است .   

 

شاهین نجفی درباره مادرت بیشتر تحقیق کن !!!


روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل می شود که در بین علمای شیعه  متواترو مشهوراست  قریب به این مضامین . روزی فردی خدمت حضرت رسید و گفت  من مدتی از خانه و خانواده خود دور بود ام اکنون که مراجعه کرده ام می بینم فرزندی در خانه من است که همسرم ادعا می کند آن فرزند ازمن می باشد ، چگونه می توانم از گفته همسرم مطمئن شوم ؟

حضرت به ایشان می فرمایند : برو و فرزندت را برسر راه علی (ع) قرار بده اگر با دیدن علی چهره در هم کشید بدان که از تو نیست و همسرت به تو خیانت کرده ولی اگر با دیدن  آن حضرت  خندان شد مطمئن باش که فرزند خودت است و در حلال بودن نطفه شک نکن . این مردم رفت و دستور پیامبر(ص) را انجام داد و متوجه شد فرزند ازآن خودش است .

 مقدمه فوق را نوشتم برای فهم بیشتر این مطلب

شنیدم طی چند روز گذشته خواننده رپ  ایرانی تبار آلمان نشین ((شاهین نجفی ))درحرکتی شنیع اقدام به توهین به ائمه اطهار به ویژه  امام علی  النقی (ع)  و امام زمان (عج) نموده است . به عنوان یک وبلاگ نویس مسلمان وظیفه خود دانستم از کنار این موضوع به راحتی عبور نکنم و خطی به یادگار در وبلاگ خود بنویسم . کاری هم ندارم که شاهین نجفی آن را خواهد خواند یا نه اما برای آرام کردن قلب خودم  این یک خط را می نویسم.

 شاهین نجفی بیشتر در خصوص مادرت تحقیق کن قطعا به رازاین همه جرات ، جسارت و شهامت خود در توهین به ائمه اطهار (ع) پی خواهی برد!!!!

    

تقدیم به استاد و معلم خوبم جناب آقای علی اکبر جعفری نراقی

اشک هایش را دیدم وقتی که از دردهایش می گفت . از درد فقر . از درد بی کسی . از نداشته های خود در شهری غریب . بغض کرده بود و می گفت بچه ها درس بخوانید. شما الان امکانات خوبی دارید ما وقتی مثل شما بودیم حتی نان کافی برای خوردن نداشتیم . پوست پرتغالی اگر در کوچه های کاشان پیدا می شد ساعت ها آن را بو می کردم چراکه  پولی در بساط نبود که بتوان با آن میوه خرید با بو کردن پوست  آن خود را راضی می کردیم . بهترین خوراک ما در دوران تحصیل سیب زمینی بود .

ما بچه بودیم و در همان حال و هوای شیطنت های کودکانه اصلا نمی فهمیدیم استاد با آن موهای قشنگ وکت و شلواراتو کشیده چه می گوید.از چه رنجی سخن به میان می آورد . از کدام آینده برایمان تعریف می کند. چرا به خود می پیچد و زمزمه می کند شما آینده سازاین مملکت هستید .

دریکی از  همان روزها سرکلاس زنگ انشاء  صدا زد مرادی بیا انشایت را بخوان .ردیف دوم می نشستم . خوشحال از اینکه که قرار است انشاء بخوانم با عجله بلند شدم  که بروم پای تخته سیاه . یک لحظه متوجه شدم چهار نفری افتاده ایم روی آقای جعفری . کلاس به هم ریخت همه بچه های می خندیدند .

وقتی از روی آقای جعفری بلند شدیم دیدم محمد حسینی پسر شعبانعلی پای مرا با یک نخ پود بسته به پایه میز . آقای جعفری وقتی فهمیدکار کیست گرد و خاکی در کلاس به پا کرد که تماشایی بود . هنوز هم هر وقت محمد  حسینی مرا می بیند  این خاطره را تعریف  می کند وکلی با هم می خندیم .


امروز سه شنبه 14/6/91 استاد جعفری  در محل  کارم حضور پیدا کرد و این شعر را با دست خط زیبای خود برایم به یادگار نوشت .

ای کاش قلب سنگت از قلب من خبر داشت

ای کاش آه سردم اندر دلت اثر داشت

عهدی که بستی ای جان بر آن نماندی ای دل

بشکستن وفایت اندر دلم شرر داشت

بی مهری  و جفایت آتش زده به جانم

تو یار بی وفایی دانم چنین خطر داشت

کمتر بگو جعفری از دست کی بنالی

زمانه مثل یارت هزار هزار  نفر داشت


ادامه مطلب ...

حتی حاضر به برداشتن یک قدم در راه خود اشتغالی نیستند !

گفتیم حالا که بازار عکس با چفیه توی مملکت  داغه ما هم یه عکس مرتبط  توی  وبلاگ  بااخوی درج کنیم شاید روزی به درد خورد خدا را چه دیدی  !!!

 من و احمد بچه که بودم هیچ وقت عادت نداشتیم از پدر پول تو جیبی بگیرم البته باید بگم که اون  بنده خدا هم  عادت نداشت به ما پول بدهد !

 وقتی برای سیم کشی ساختمان به همراه ایشان  سر کار می رفتیم بعد از اتمام کار تکه سیم های اضافه را جمع می کردیم و در مواقع بیکاری درب مغازه اونها را دو سانت دو سانت خورد کرده  و بعد وسط آنها را تا می زدیم تا به شکل هشت دربیاد . اون وقت ها بسته بندی های امروزی رایج  نبود . مجبور بودیم پلاستیک روی بسته های سیگار را جمع کنیم و در هر کدام از آنها 50 تا  از سیم های تا شده  را که معمولا چند رنگ هم داشتند قرار دهیم . عباس حاجی غلام موتور ساز بالای مغازه ما هم از دستمون زله شده بود . چون تا سرش را بر می گردوند میله اسبک دوچرخه و موتورهایی که تعمیر می کرد را ما بر می داشتیم برای ساختن تیر کمون  مگسی .

با کش قیتونی ومیله اسبک دو چرخه و موتور و سیم های خرد یک بسته کامل تیرکمان مگسی می ساختیم و5 تومان می فروختیم .با دستکش پلاستیکی هم که بیشتر برای کارگری از اون استفاده می کردن تیر کمون سنگی می ساختیم . مهمترین قسمت تیرکمون سنگی کفه چرمی اون بود که چرمش را از کفش های فرسوده تهیه می کردیم. خدا رحمت کند مرحوم سید علی کفاش را بعضی وقت ها هم از اون چرم می خریدیم . یه روز ازهمون روزها من و احمد رفتیم توی زیر زمین و یک صندوق چوبی دیدیم که یک جفت چکمه آمریکایی قشنگ توش بود . شیطون ما را وسوسه کرد و هر کدوم ما یکی از زبانه های پوتین را بریدیم برای ساختن تیرکمون . این پوتین ها رابابام در زمان سربازیش از یه آمریکایی گرفته بود ولی ما اونها را آش ولاش کرده بودیم . چشمتان روزبد نبیند بعد از مدتی حاجی این موضوع را فهمید وبه قول معروف دود از کلش بلند شد . تا چند روز جرات نمی کردیم دم چکش بریم .  قیمت تیرکمون سنگی  ده تومان بود .

من یک روزبه فکر افتادم که در تیر کمون ها باید  تغیراتی ایجادکرد.با احمد مشورت کردم ولی اون  زیر بار تغییر نمی رفت ،لذا خودم دست به کار شدم.  تغییرات من درتیر کمون مگسی این بود که به آن کفه اضافه کردم . با این کار میشد سیم را حذف کرد ،لذا کسی که ازماتیرکمون مگسی می خرید می توانست با نخود و سنگ ریزه  و ... هم پرتاب داشته باشد  . در تیر کمان سنگی هم من به جای دو کش از چهارکش استفاده کردم .

جالبه بدونید در همان حال و هوای بچگی ما قبل از فروش نحوه استفاده از  اونها راآموزش می دادیم و تعهد اخلاقی می گرفتیم که نباید به طرف کسی بگیرن و به بچه های کم سن و سال هم نمی فروختیم .  

همین تغییرات جزئی باعث شد که  تیرکمون مگسی را ده تومان و تیر کمان سنگی را 20 تومان بفروشیم .

 احمد مرتب به من تذکر می داد تو پول اضافه می گیری . من هم با توجه به اینکه سه سال ازش کوچکتربودم جواب می دادم کسی که مجبور نیست از من بخرد. کیفیت کار بهتر است و چون خودشون راضی هستن و می خرند پولی که من می گیرم حلال حلال است .

بعدهاباپولی که ازفروش تیرکمون ها به دست آوردیم هر دو شراکتی یه دوچرخه خوب ژاپنی خریدیم که بچه های نراق هیچکدام مثل اون رانداشتند .یک هفته اول همش سر اینکه کی سوار دوچرخه بشه دعوا می کردیم . بعد ها به توافق رسیدیم  صبح تا ظهر دست یکی باشه وبعد الظهر ها دست نفربعد

خاطرات زیادی ازکسب و کار دوران کودکی  دارم مانند فروش کام ،  بچه قوش ، آلاسکا ، تخم مرغ ،  تکثیر جوجه مرغ از کلاغ  و تکثیر  جوجه مرغ با دستگاه جوجه کشی که شاید بعد ها اونها را به مناسبتی توی همین وبلاگ مستند کردم . اما ذکر این خاطره به این  دلیل بود که متاسفانه این روزها جوانانی را می بینم که منتظرند دیگران برایشان فرصت اشتغال فراهم کنند وخودشان  حتی حاضر به برداشتن یک قدم در راه خود اشتغالی نیستند !

چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟