شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ
شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ

زمانی برای ابراز وجود شغال ها

در شهر منطقه ای وجود دارد به نام پای سنگ شغالان .  بچه که بودم  بعضی از تابستان ها برای پدر بزرگم در مزرعه بهشت آباد  گوسفند می چراندم . هر روز عصر  مجبور بودم تک و تنها گوسفندان را از آبشتا به نراق بیاورم و صبح زود دوباره آنها را به مزرعه برگردانم . بعضی روزها زمان برگشت به تاخیر می افتاد لذا هوا کمی تاریک می شد . وقتی که به  ابتدای نراق می رسیدم شغال های منطقه پای سنگ شغالان دسته جمعی شروع به شیون و زوزه می کردند. واقعا ترسناک بود . از دور که خانه های شهر را می دیدم خیالم راحت می شد که آنها جرات وارد شدن به شهر را ندارند . این فاصله یک کیومتری را با عجله سپری می کردم و ابتدای شهر نفسی راحت می کشیدم . البته بعد ها فهمیدم که شغالها ذاتا جرات و جسارت حمله  کردن را ندارند  فقط دسته جمعی با صدای زوزه آنهم از دور و پشت سنگ ها  قصد ایجاد  رعب و وحشت را دارند .


 در ادبیات داستانی مثل معرفی داریم  با این مضمون که هر وقت بیشه خالی از شیران گردد فرصتی برای ابراز وجود شغالها فراهم می شود . شغالهایی که تا دیروز درسوراخ ها ، دخمه ها ، پس درختان و سنگ ها از ترس مخفی می شدند با دیدن بیشه خالی از شیران فرصتی برای  ابراز وجود پیدا می کنند .

دلم برای شغال ها می سوزد  یک عمر به دنبال فرصت هستند که بیشه را خالی از شیر پیدا کنند ولی غافل از اینکه هیچ وقت بیشه برای همیشه خالی از شیران نخواهدشد و این رسم طبیعت است .

ای وطــن ، ای مـــادر تاریــخ ســـــاز     ای مــرا بـر خـــاک تـــو روی نیــــاز
ای کویــــر تـــو بهشـت جــــــان مــن     عشـــق جــــاویدان من ایـــران من

ای ز تــو هستی گرفته ریشـــــه ام      نیست جــز اندیشه ات اندیشــه ام
آرشــی داری بـــه تیـــــر انــــداختن      دست بهرامــی بـه شیــر انــداختن
کـــاوه ی آهنگــــری ضحـــاک کـش       پتـک دشمـن افکنــی نـا پــاک کش
رخشــی و رستم بر او پـا در رکـــاب     تــا نبیند دشمنت هرگــز به خـــواب
مـــرزداران دلیــــرت جـــان به کــــف     سر فــرازن سپــاهتت صف بــه صف
خــون به دل کــردند دشت و نهــر را     بـازگـــردانــدنــــد خـــرمشهــــــر را
ای وطـــن ،ای مـــادر ایــــران مـــــن     مـــــادر اجــــداد و فــرزنــــدان مــــن
خــانه ی مـن بانه ی من توس مــــن    هــر وجــب از خــاک تو نامــوس مــن
ای دریـــغ از تـــو که ویــران بینمـــت  بیشــــه را خالــی ز شیــران بینمـت
خـــاک تو گـر نیست جـان من مبــاد     زنــــده در این بـوم و بر یک تـن مبــاد
وطــن یعنی همـه آب و همه خــاک      وطــن یعنی همـه عشق و همه پاک
به گــاه شیـــر خـــواری گاهـــــواره        بــه دور درد پیـــــری، عیـــن چـــــاره
وطــــن یعنـــی پــدر،مادر ، نیاکـــان      بــه خون و خـاک بستن عهد و پیمان
وطـــن یعنـــی هـویت، اصل، ریشـه      ســـر آغـــاز و سر انجـــام و همیشه
ستیــغ و صخـــره و دریــا و هامـــون       ارس ، زاینــــده رود ، ارونـــد ، کـارون
وطـــن یعنــی سرای تــرک تا پـارس      وطـن یعنــی خلیــج تــا ابـــد فــارس
وطن یعنی دو دست از جان کشیدن     بـه تنگستــــان و دشتستــان رسیدن
زمیـن شستن ز استبــداد و از کیـن      بـه خــون گــــرم در گرمابـــه ی فیـــن
وطــن یعنــی اذان عشـــق گفتــــن       وطـــن یعنــی غبــــار از عشق رفتــن
وطــن یعنــی هـدف یعنی شهـامت      وطـــن یعنـــی شـرف یعنـی شهـادت
وطــن یعنــی گذشتــه، حـال، فـردا       تمــــام سهــــم یـک ملـــــت ز دنیــــا
وطــن یعنــی چــه آبـاد و چه ویـران       وطــــن یعنــی همین جـا ، یعنی ایران
وطــن یعنــی رهایی ز آتـش و خـون     خـــروش کــــاوه و خشــم فـریــدون
وطــن یعنــی زبــان حـــال سیمــرغ      حـدیـــث جــان زال و بـــال سیمــرغ
سپــاه جــان به خوزستــان کشیدن      شهـــادت را بــه جــان ارزان خریـدن
نمــاز خون به خونیـن شهـر خواندن      مهــاجــم را ز خــرمشهـــر رانـــــدن
وطـــن یعنــی اذان عشـــق گفتــن       وطــن یعنــی غبـار از عشـق رفتــن
وطــن یعنــی هـدف یعنی شهامت       وطـــن یعنــی شرف یعنی شهـادت
وطــن یعنــی گذشتــه،حـال، فـردا        تمـــــام سهـــم یـــک ملــت ز دنیــا
وطــن یعنــی چـه آبـاد و چه ویـران        وطـــن یعنـی همین جا یعنی ایـران

تشابه عجیب برخی انسان ها به مگس !!!


مگس در بین حشرات معروف است  به برخی صفات خاص.شعرای بزرگ هم برای بیان بعضی از واقعیت های اجتماعی مجبور شده اند رفتار تعدادی از  انسان ها رابه مگس تشبیه کنند ماننداین بیت  معروف (( این دغل دوستان که می بینی مگسانند گرد شیرینی)) اما بنده در این مطلب قصد دارم از زاویه ای  دیگر این تشابه را بررسی کنم . مگس موجودی است که  ذاتا هر کجا آلودگی ، چرک و کثافتی وجود داشته باشد او هم حاضر است . برای مثال اگر یک زخم کوچک بر بدن تمیزی مشاهده کند حتما خود را به آن رسانده و بر روی آن نقطه فرود  آمده نیش خود را در آن وارد می کند .

در جامعه پیرامون ما هم انسان هایی یافت می شوند که انگار خداوند آنها را از دیدن خوبی های افراد  کور مادرزاد آفریده است .ولی برعکس به محض یافتن یک عیب یا اشکال حتی کوچک  بر روی آن زوم کرده آنقدر نیش زبان خود را در آن عیب فرو می برند تا فرد  مورد نظر از پای درآید .

خدا یا به حق برگزیدگان درگاهت ما را از ابتلای به این نوع از امراض روحی در امان بدار .      

وقتی از ما تعریف می کنند چرا خوش خوشانمان می شود ؟



تملق پدیده شومی است که متاسفانه این روز ها در جامعه ما رواج فراوان دارد . افرادمتملق نان به نرخ روز خور هایی هستند که برایشان فرق نمی کند زیر علم چه کسی سینه می زنند  یزد یا امام حسین(ع) .  به قول ما نراقی ها یاشن را از هر طرف باد بیاید  باد می دهند .  افراد متملق  در همه دوره ها بوده و  هستند . اما رشد آنها بستگی به زمینه و بستر مناسبی دارد که ما آن را فراهم می  کنیم . متاسفانه فضای این روز های  شهرستان پر شده از  تملق گویی های بی حد و مرز  و انگار قرار نیست هیچ کس در این خصوص امر به معروف و یا نهی از منکری بکند . صرفا امر به معرف و نهی از منکر خلاصه شده در حجاب و عفاف که حتی در  آن بخش هم تابحال هیچ کار جدی  صورت نگرفته است . پاسخ به این سوال که تملق و چاپلوسی  چرا به وجود می آید و چرا افرادی از تملق دیگران خوش خوشانمان می شود  را در مطالعه مطلب زیر پیدا کنید .

دروبلاگ حزب الهی های شهرستان گنابادپیرامون این موضوع  به قلم محمد جواد حاجی پور آمده است

 

تملق وچاپلوسی راهی است میانبر وبی هزینه برای رسیدن به مناسب ومنزلت های اجتماعی . درفرهنگ چاپلوسی هرروز باید بله قربان گوی یک مسئول باشی وجای تعجب است که این مسئولین متوجه رفتار این افراد با مسئولین قبلی نیستند.

وقتی انسان از محیط ارزش های الهی وانسانی خارج می شود وارزش های مادی ملاک بهروزی وبرتری قرارمی گیرد اسارت وبردگی آغاز می شود.چاپلوسی حالتی است ناشی از ضعف نفس واسارت روحی که افراد برای جلب منافع وکسب مادیات صورت می دهند وبه نظر اکثر روانشناسان تملق یک بیماری است واگیردار که به سرعت همه جایی وفراگیر می شود .امام علی (ع) به گروهی از مردم که از ایشان تعریف وتمجید می کردند ،فرمودند:{ازمن تعریف وتمجید نکنید،زیرا یا دروغ می گویید که در این صورت کناهی مرتکب شده اید یا راست می گویید که من تنها در حدتوانم کار انجام داده ام ونیازی به تمجید نیست}

تملق به 3 گروه آسیب می رساند 1-به فرد متملق 2-کسی که مورد تملق قرار می گیرد3-جامعه وافرادی که ناظربراین رفتار هستند.

اثری که برفرد متملق دارد این است که عزت نفس واراده واقتدار را ازاو می گیرد. اثری که برفرد مورد تملق دارد این است که آن فرد را دچار تکبر وخود بزرگ بینی می کند همانطور که پیامبر اکرم (ص) فرمودند:{هرگاه برادرت را پیش رویش بستایی مثل آن است که تیغ برگلویش نهاده ای} واثری که بر جامعه وناظرین دارد آن است که این رفتار غلط تبدیل به یک فرهنگ درجامعه می شودومردم گمان می کنند که راه صحیح رسیدن به خواسته هایشان همین روش ناپسند است،وآن وقت تملق وچاپلوسی تبدیل به یک ارزش می شود وجای لیاقت وکارآیی را می گیرد واینچنین می شود که نیروهای متعهد،متخصص وکارآی درمدیریت جامعه جای خودرا به افراد متملق وچاپلوس وبی اراده می دهند.آن موقع حامی وطرفدار آن مسئول کسانی هستند که بیشتر چاپلوسی کنند وازاو تعریف کنندوافرادی که ازسر دلسوزی واحساس تکلیف انتقاد می کنند واشتباهی را گوش زد می کنند افرادی کارشکن،مغرض وتندرو معرفی می شوند.درواقع جامعه ای به پیشرفت وتکامل خواهد رسید که درآن ملاک برتری وبه کارگیری مسئولین شایسته سالاری باشد وجامعه ای دچار عقب ماندگی وپس رفت می شود که درآن روحیه تملق ،چاپلوسی،بی ارادگی ومطیع اوامرزمامداران بودن کسترش یابد واین ضدارزش تبدیل به ارزش وملاک برتری گردد.

چاپلوسی وتملق هنر افرادی است که باروش های عادی قادر به کسب موفقیت نیستند وباتوسل به چاپلوسی،زبان بازی،تملق،جاسوسی،خبرچینی،دورویی،نوکرصفتی وخیانت می کوشند خلاءناشی از ضعف های شخصیتی وتوانایی خودرا جبران کنند.متاسفانه تملق وچاپلوسی معضلی است که به شدت گریبان جامعه راگرفته ومعیاروملاک عزل ونصبها شده است .دراین جامعه صداقت،پایبندی به اصول وارزشها وکارآمدی که تامین کننده منافع واقعی مردم است جای خودرا به تحسین گویی وبله قربان گویی داده است.چنین رفتاری زمانی شکل می گیرد که منزلت ها ونقش ها به طوری که شایسته افراد است داده نمی شود وشایسته سالاری واقعی وجود ندارد.دراین مدل روحیه نقدوانتقادوبیان ضعفهاونارسایی ها ازبین می رود.ازدیدگاه امام علی (ع)مدح وستایش مسئولان سبب می شود که آنان دچار توهم شوند وجامعه را ایده آل بدانند وازکاستی ها غافل شوند که دراین صورت حقوق مردم پایمال می شود همچنین آن حضرت ازمردم می خواهند سخنان تلخ وواقعیت های اجتماع رابیان کرده وازایشان انتقاد کنندوراهکار ارائه بدهند.امیرالمومنین علی (ع)به کارگزار ارشدخود مالک اشتر می فرمایند:{نزدیکترین افرادبه توکسانی باشند که سخن حق برزبان بیاورند هرچند تلخ باشدودرکارهایی که خدانمی پسندد کمترتورایاری کنند هرچند که توراناخوش آید}متاسفانه درحال حاضر این معضل درجامعه وشهرستان ما تبدیل به یک ارزش شده است.

وملاک ومعیار یک مدیروفردخوب این است که فقط دستورات دیکته شده ازبالا را اجراکندواز خودهیچ نظری نداشته باشد وهیچ گونه انتقادی نسبت به مافوق خودنداشته باشد.وفقط تعریف وتمجید کند یالااقل سکوت کند وچشمانش رابرتمام واقعیت هاببندد.

امام علی (ع)خطاب به مدیران وکارکزاران خود فرمودند{انتخاب خودرا تنهابراساس خوش بینی واطمینان قرارندهید زیرا برخی از اطرافیان باچاپلوسی وخوش خدمتی خودرا نزد فرمانداران،باتدبیروکاردان جامی زنند.پس شما اراده ودلخواهتان را ملاک سنجش آنان قرارندهید چون درپس این چهره ها ،ازدرستی وامانت خبری نیست.}

به هرحال امید است که دولتمردان ومسئولین جامعه پندها ونصایح بزرگان وشیوه حکومت امام علی (ع)راسرلوحه کار خود قرارداده ودرانجام تکلیفات وامورمحول شده به آنان نهایت دقت ووسواس واحساس مسئولیت را به خرج دهندتا انشاالله شاهد جامعه ای باشیم که ضدارزشها وناهنجاری ها جای خودرابه ارزش ها وپایبندی به اصول دهند.

دور خیز کانون های قدرت و ثروت برای کسب کرسی های مجلس

 

اگر علم سیاست را علم کسب قدرت و ماندن در قدرت تعریف کنیم لذا می بینیم  کسانی که در قدرت هستند  همچنان  تلاش می کنند  در قدرت باقی بمانند  و این یک امر طبیعی است  و اما تضمین ثروت  هم بستگی به ارتباط با کانون قدرت  سیاسی دارد  و آنهم یک امرپذیرفته شده عقلانی است  که صاحبان ثروت برای کسب منافع مادی خود تلاش می کنند صاحبان قدرت را وامدار خود نمایند تا بتوانند در فرصت و زمان مناسب استفاده لازم را از آنها   ببرند . این ادبیات در جامعه سکولار و با اندیشه لیبرالیسم یک امر کاملا طبیعی است . صاحبان ثروت میلیارد ها دلار هزینه می کنند تا فرد مورد نظر خود را به قدرت برسانند و صاحبان سیاست هم سعی دارند بتوانند با ترفند  های مختلف حمایت بنگاه های  اقتصادی بزرگ را  جلب  نمایند .

 اما نکته اساسی این است که نظام جمهوری اسلامی یک نظام ارزشی و اساسا خدا محور است  لذا پایه های مبانی تئوری آن با نظام های رایج دنیا کاملا  متفاوت است .سیاست ، قدرت و ثروت  در این نظام دارای بار ارزشی است . اما متاسفانه با گذشت بیش از 30 سال از انقلاب هنوز تعریف  صحیح این واژگان   برای خیلی ها مبهم است . مقام معظم رهبری در دیدار نمایندگان مجلس سفارش کردند نمایندگان نباید به کانون های قدرت و ثروت وابسته باشند .

در واقع نماینده مجلس نماینده ملت  است اگر بخواهد به کانون های قدرت و ثروت وابسته گردد دیگر نمی توان آن را نماینده ملت نام نهاد .

شنیده ها حکایت از این دارد که کانون های قدرت و ثروت در حال یار گیری و معرفی نماینده  مورد نظر خود به مجلس شورای اسلامی هستند، لذا در این مقطع از زمان  وظیفه تمامی اصحاب قلم است که با رصد دقیق  این تحرکات زمینه ای را فراهم نماینده تا نماینده مجلس آینده  منطقه طبق فرمایش مقام معظم رهبری نماینده ملت باشد نه نماینده کانون های قدرت و ثروت .  

داشتن کارخانه نشانه توسعه یافتگی یک شهر نیست

امروز ۹۰/۲/۱۹ حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش میهمان فرهنگیان شهرستان دلیجان بود . بیش از یک ساعت در سالن اجتماعات حوزه المهدی حرف زد . الحق و الانصاف حرف های خوبی هم زد .  یکی از حرف های خوب ایشان که باعث شد بنده در این مطلب به آن بپردازم این جمله بود که  داشتن کارخانه های متعدد برای یک شهر نشان توسعه یافتگی  نیست . توسعه یافتگی را باید در فرهنگ مردم یک شهر جستجو کرد . باید دید مردم  شهر در ارتقاء سطح فرهنگ چه جایگاه و نقشی داشته و دارند .

قبل از ایشان نماینده محترم  مجلس برای عرض خیر مقدم پشت تریبون رفت .ای کاش این برادر بزرگوار فراموش نمی کرد در لابه لای حرف های .... خود به وزیر آموزش و پرورش بگوید شما به شهرستانی آمده اید که مهد پرورش علمای بزرگ شیعه از جمله  علامه عبد الهادی دلیجانی ، ملا مهدی و ملا احمد نراقی است که در فقه سیاسی طراح نظریه ولایت فقیه هستند و کتاب اخلاقی آنها بعد از گذشت200 سال هنوز هم کام تشنگان علم و معرفت و فرهنگ در سراسر جهان حتی برادران اهل سنت را سیراب می نماید. 

حقیر این کوتاهی جناب دکتر سلیمی را با حسن ظنی که نسبت به ایشان دارم فراموشی تعبیر می کنم  . ولی انصافا حق شهرستان دلیجان این نیست که آن را به قطب صنعت ایزوگام کشور بشناسند !!!

دختران نراق قدر خود رابدانید

تقریبا ۵۱ درصد جمعیت نراق را زنان  آن تشکیل می دهند و به لحاظ بالا بودن استعداد بچه های نراق اکثر بانوان نراق که متوسط سن ۱۸ تا ۳۰ سال  دارند از تحصیلات عالیه برخوردار هستند .

متاسفانه به لحاظ عدم توجه به این قشر و نیازهای آنها تابحال در شهر  این استعداد ها محکوم به نابودی بوده  و بعضا  اگر فرصت شغلی هم برای آنها پیدا شده است  متناسب با شان خانوادگی و تحصیلات آنها نبوده و نیست .  صنعت گردشگری ُ صنایع دستی و کشاورزی  فرصت های ازشمندی است که بانوان نراق باید بتوانند در آن مشارکت  فعال نموده نه تنها مشکل اشتغال خود را حل کنند بلکه امکانی هم برای دیگران و حتی برخی آقایون ..... فراهم نمایند .

امیدوارم کمسیون امور بانوان نراق که به تازگی  فعالیت رسمی خود را در شهر شروع نموده بتواند در سال جهاد اقتصادی این تغییر نگرش را در بین دختران تحصیل کرده نراق ایجاد کند که منتظر اقدام دیگران نمانده خود برای خروج از این تنگنا دست به کار شوند .  

در زیر نظر یک استاد جامعه شناس را در این خصوص مطالعه فرمایید .


چرا منشی‌گری و فروشندگی جایگزین مشاغل دستی و هنری شده‌اند؟ سردرگمی جامعه ایرانی در ارزیابی جایگاه اجتماعی مشاغل

امان الله قرایی‌مقدم، جامعه شناس در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعی برنا، درباره چرایی عدم اقبال دختران به اشتغال در حوزه صنایع دستی و میل به کار در بیرون از خانه اظهار داشت: امروزه زنان به صورت سنتی به صنایع دستی نمی‌پردازند و به دنبال شغلی هستند که به آنها جایگاه و طبقه اجتماعی دهد. 

عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم چنین تغییر نگرشی را طبیعی توصیف کرد و افزود: طبیعی است که زنان بعد از کسب تحصیلات و آگاهی‌های اجتماعی و عوض شدن شرایط سیاسی و اقتصادی به چنین دیدگاهی درباره شغل برسند، همچنین نباید تاثر آموزش و پروش پنهان مانند رادیو، تلویزیون و اینترنت را نیز نادیده گرفت.

وی تصریح کرد: این فرایند علاوه بر نکات مثبت مانند بالا رفتن آگاهی‌های اجتماعی زنان، ممکن است آسیب‌هایی چون ایجاد تضاد دررون خانواده، طلاق‌، خودخواهی، تنوع طلبی و مدگرایی و ...را نیز افزایش دهد.

قرایی‌مقدم جایگاه و طبقه اجتماعی که از طریق مشاغل بیرون از خانه مانند منشی‌گری به زعم افراد به دست می‌آید را واقعی ندانست و ابراز داشت: خانواده، طبقه اجتماعی، سواد اطرافیان و شهری که فرد در آن رشد کرده، باعث شده است کار هنری را رها و به سمت شغل‌هایی چون منشی‌گری برود. 

عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم تاکید کرد: جامعه ما از نظر مشاغل دچار سردرگمی است، زیرا به طور طبیعی در حرکت از جامعه سنتی به سمت مدرن نیز مشکلاتی به وجود می‌آید که به این امر دامن می‌ز
ند

آقایان ابراهیمی و شریفی خدا قوت

 وظیفه خود دیدم در این پست از  اقدام شایسته مسئولین جهاد کشاورزی شهرستان دلیجان جهت اجرای طرح لوله گذاری انتقال  آب چشمه رود به نراق به طول شش کیلومتر  تقدیر و تشکر نمایم . حدود پنجاه سال پیش حاج روح الله شنتیایی برای اولین بار با هزینه شخصی خود این کار ارزشمند را در حق کشاورزان نراقی انجام داد که به موجب  آن عمل خیر  هزاران درخت گردو و بادام از نابودی حتمی نجات پیدا کرد  ولی طی سی  سال گذشته به لحاظ عدم توجه و رسیدگی توسط مالکان و دولت بخش اعظمی از کشاورزی نراق در حال نابودی و تخریب بود که بحمد الله با این اقدام شایسته  مسئولین و مشارکت مالکان اکنون برق امید  را می توان در چشم کشاورزان نراقی  مشاهده کرد .


ما را به خیر تو امیدی نیست شر مرسان

در این پست خیلی کوتاه و خلاصه در لفافه  می گویم برخی ها در ظاهر به  شهر ما و اتفاقاتی که در آن رخ داده و قرار است رخ بدهد چنان ابراز علاقه وافر می نمایند که اهل سیاستی  مانند من  هم  باورش  می شود  ولی واقعیت این است که ...............................

.اینجا است که این جمله معروف به ذهن انسان متبادر می شود که  (( ما را به خیر تو امیدی نیست شر مرسان ))

در ادبیات عامیانه اصطلاحی داریم با این عنوان که خدا سایه شما را از سر ما کوتاه نکند. این مطلب مرا یاد سخن فیلسوف یونانی دیوژن انداخت که در مقابل سوال اسکندر  که از او پرسید چیزی از ما نمی خواهی جواب داد: اگر کمی کنار بروی تا بتوانم از آفتاب استفاده کنم ممنون توخواهم بود. واقعا سایه برخی ها نه تنها خدمتی به این کهن شهر تاریخی  نکرده  بلکه سنگینی آن اجازه نداده است روال عادی  پیشرفت خود را طی کند.

پس با این توضیح و تفسیر دوستان عزیز خواننده وبلاگ خواهشا این دعا را به دعا های خود بخصوص در نماز شب اضافه کنید.  (( بارالهی سایه ---- را از سر ماکوتاه بگردان))

البته قابل توجه افراد منتقد می توانند در جای خالی  این دعا نام بنده را ذکر نماید هیچ اشکالی ندارد . خدا را چه دیدی شاید به درجه اجابت رسید و یکجا تمامی مشکلات شهر برای همیشه حل شد !!!  

 

جوانان شهر، امروز باید فردایمان را بسازیم


چندی پیش مسئولی  در حاشیه یک جلسه سر در گوشم کرد و گفت فلانی برایتان خواب دیده بودند که تا چند سال دیگر چیزی از نراق به  جز خرابه های آن  باقی نماند  . من به ایشان عرض کردم بله درست است من  سالها است این واقعیت تلخ را می دانم و هزاران  جا فریاد کردم  ولی کسی باورنکرد چون در بین نراقی ها  افراد  تاثیر گذار خودشان رابد جوری  به خواب زده اند .  بر خلاف خیلی ها منجمله  این دوست ما که عامل بیرونی را در مشکلات نراق دخیل می داند بنده آن را در مقابل عوامل درونی هیچ می دانم  و بر گفته ایشان نقد  جدی دارم .البته بماند که این حرف ها فعلا  در شهر هیچ خریداری ندارد و همیشه نراقی ها سعی داشته و دارند که عامل بیرونی  بخصوص...... ها را موثر بدانند و هر کس داستان هایی از این دست برایشان به هم ببافد راضی و خوشحال می شوند .

خوانندگان محترم حقیقت داستان این است که ساختار اجتماعی شهر تاریخی  نراق طی چند سال گذشته به شدت دچار نابسامانی شده و این همه مشکلات در این شهر نتیجه این ساختار نا هماهنگ اجتماعی است .

 بزرگی گفته: شما فکر کردن خودتان را عوض کنید زیستنتان خود به خود عوض خواهد شد . اگر بخواهیم نراق امروز را آسیب شناسی کنیم ناچاریم به گذشته برگردیم و با رصد دقیق حوادث آن منشاء مشکل را پیدا کنیم .  واقعیت این است که  جمع کثیری از جوانان این شهر در دهه چهل وپنجاه بعد از اصلاحات ارضی ( ارباب شدن پدران رعیت ما وکارخانه دار شدن ارباب ها و رشد شهر نشینی )  نراق را به قصد تحصیل یا یافتن کسب و کار ترک کرده  و بر حسب اتفاق  اکثر  آنها خیابان  چراغ برق تهران  را پاتوق فعلایت های اقتصادی خود قرار دادند . هوش و استعداد ذاتی آنها که محصول خاک ادیب پرور نراق بود و البته فسفر گردو و بادام هم در آن  بی تاثیر نبود آنها  را در عرصه تجارت به جایی رساند که برخی از آنها اکنون تاجران  به نام کشور  هستند .

اما همین افراد که البته  دربین آنها استثناء هم وجود  دارد به جای توجه به بوم و وطن خود دنبال حرف فلان خاله زن نراقی را گرفتند که  یک روزی گفته : پسر مشتی فلانی این مال و منال را از کجا آورده!! به همین دلیل وقتی به نراق می آمدند برای اینکه به قول خودشان چشم زخم نخورند با اتوبوس می آمدند و یا نهایتا یک پیکان و اخیرا پراید زیر پای خود می انداختند و چنان از وضعیت  کسب و کار و درآمد خود می نالیدند و به قول ما  نراقی ها  سوخته می کندند که آدم دلش برای آنها کباب میشد و آرزو می کرد  ای کاش دستی داشتیم  حد اقل با چند دبه  ماست  و چند بقچه نان محلی  بعد از محرم و گاهی هم عید ها بدرقه شان می کردیم تا خدای نکرده در شهر غربت دچار سوء هاضمه  نشوند . البته برخی از جوانان این طیف که سیاست بزرگتر ها را نداشتند  ابتدای کار نا پرهیزی کرده با ماشین های چند صد میلیونی  و تیپ و پز عالی بر می گشتند  ولی بعدها  توسط بزرگترها دو واحد درس گزرانده و کاملا توجیه  می شدند که به صلاحت نیست اینطوری به نراق بروی .

سه سال پیش در مسجد اکباتان جلسه ای داشتیم و جمع کثیری از رجال فوق حضور داشتند . در آن جلسه حقیر سر تا پا تقصیر مورد هجوم  مسلسل وارم این جماعت قرارگرفتم که ای بابا ما می خواهیم شهرمان را بسازیم ولی کسی به ما بها نمی  دهد . ما هم که بچه ای  ساده بودیم  و با ادبیات  کاسب کارانه آنها نا آشنا  باورمان شدکه اینها واقعا راست میگن . سه سال تلاش کردیم تا برخی موانع به قول آنها مرتفع گردد .  حالا که مرتفع شد خدمتشان پیغام فرستادیم که  تشریف بیاورید  ما در خدمت شما هستیم . حتی دریغ از یک تماس تلفنی .  تازه فهمیدیم که ای بابا ما سرکار هستیم و این جماعت نه تنها به فکر زادگاه آباو اجدادی خود نبوده و نیستند بلکه هدفشان صرفا تبدیل کردن یک تومان به صد تومان  با تغییر کاربری فلان باغ  پدری بوده  تا آن را هم به دردی از درد های خود در کسب و کارشان بزنند .

باز هم تکرار می کنم در این بین استثناء هایی هم وجود دارد که تعداد آنها از انگشتان یک دست فراتر نمی رود .

اما حرف آخر و نتیجه گیری از طرح این بحث این است که  جوانان عزیز نراق، به پیر ، به پیغمبر، به قول مادر بزرگم به پیرون  مسجد پائین، به شاسلمون و شا یحیی  قسم هیچ کس دلش برای ما  و نراق نسوخته بیایید با هم شهری را که  نسل های گذشته عمدا یا سهوا  خرابش کردن حداقل برای نسل های آینده  خود بسازیم و اینقدر فلانی ها را در مشکلات نراق دخیل ندانیم .یک روزی باید به این دور باطل خاتمه داد .

گزارش سفر به مالزی و سنگاپور


 

جای شما خالی قسمت شد طی روز های اول بهمن  ماه تا نهم بهمن ماه به همراه برخی از همکاران  از دو کشور مالزی و سنگاپور بازدیدی داشته  باشیم . چون این سفر کاری بود قصد نداشتم در این وبلاگ به آن بپردازم ولی اصرار برخی از دوستان برای نوشتن گوشه ای از خاطرات سفر مرا را مجبور به درج این مطلب کوتاه کرد . امیدوارم برای کاربران مفید باشد .

ابتدا به این سوال  رایج پاسخ می دهم که هزینه این سفر هشت روزه با مخارج بلیت ُ هواپیما ُ  ویزاُ تراسفر و هتل مناسب و برخی از تور های  رایج این دو کشور تقریبا یک میلیون و پانصد هزار تومان است .

مالزی و سنگاپور دو کشور در جنوب شرق آسیا هستند . فاصله زمانی ایران تا مالزی تقربیا ۸ ساعت است . آب هوای آن  شرجی با متوسط دمای ۲۰ تا ۳۰ درجه است لذا در این کشور هیچ نیازی به لباس گرم نیست .  البته به دلیل بارش باران های سیل آسا  داشتن چتر یک نیاز اساسی است .

بلد بودن زبان انگلیسی درحد مکالمه  حتی در کمترین حالت آن به نظر این جانب از واجبات سفر محسوب می گردد . برای ما ایرانیها شاید مشکل ترین بخش سفر صرف  غذا  در این دو کشور بخصوص سنگاپور باشد . با اینکه تنوع  غذایی در این دو کشور بیداد می کند ولی با ذائقه و سلیقه ما جور نیست و من خودم در این هشت روز ۳ کیلو وزن کم کردم .

تنوع قومی ُ نژادی ُ مذهبی این کشور ها بسیار جالب و دیدنی است . اقوام مالایی ُ هندی ّ چینی و اروپایی ساکنان این دو گشور هستند .

نظام سیاسی مالزی پادشاهی و نظام سیاسی سنگاپور جمهوری است .

هیچ تنوع آب و هوایی در این کشور ها مشاهده نمی شود . سراسر کشور از یک آب و هوا برخوردار است . بر خلاف کشور ما که تنوع در آن از مثبت ۵۰ تا منفی ۱۵ است

جدای از صنعت استخراج  قلع ُ نفت و گاز و  تولید وسایل الکترونیکی  و حمل و نقل کالا در بنادر  طی  ۳۰سال گذشته بر روی صنعت گردشگری سرمایه گذاری بزرگی انجام داده اند . تا جایی که سالانه ۲۰ میلیون توریست از این کشور ها بازدید می کنند. سابقه و قدمت تاریخی بیشتر از ۲۰۰ سال را نمی توان در آن مشاهده کرد ولی همین سابقه تمدن ۲۰۰ ساله را جوری به نمایش گذاشته اند که ماه ها برای دیدن آن وقت لازم است .

از جدید ترین ابزار و مواد برای جذب گردشگر استفاده می کنند . برای مثال در کنار ساحل جزیره سنتوزا  در سنگاپور یک مراسم آئینی اتش بازی انجام می دهند  که شاید به جرات بتوان گفت جذاب ترین بخش سفر  است . این مراسم  در ساحل  با تلفیق بخار آب  و نور لیزر صورت می گیرد که بخار آب تبدیل به پرده نمایش می شود و نور لیزر در فضا تصویر چهار بعدی ایجاد می نماید و یک حس واقعی بودن به انسان دست می دهد .

نکته جالب و قابل توجه گردشگری این دو کشور حضور جوانان در تمامی فعالیت ها بود . هیچ انسان میانسالی در این مجموعه ها مشاهده نمی شد و تماما کار بر دوش جوانان گذاشته شده بود .

احترام به گردشگر از نکات قابل توجه در این سفر بود در طول این مدت حتی کوچکترین برخورد  غیراخلاقی مشاهده نشد .  احترام  کارکنان مراکز گردشگری شاید یک دستور سازمانی باشد ولی احترام شهروندان و مردم  معمولی نشان از نهادینه شدن فرهنگ جذب توریسم در این دو کشور دارد  . داشتن ساختمان های مرتفع  و خیابان های عریض  یکی از ویژگی های شهر سازی مالزی و بخصوص سنگاپور است . در سنگاپور خیابانی به اسم اورچارد وجود دارد که زیبا ترین فروشگاه ها  در آن طراحی و ساخته شده است . بازدید از یک ساختمان یا یک مرکز خرید نیاز به یک روز کامل وقت دارد .

جزیره سنتوزا  به عنوان یک مرکز مهم گردشگری با امکانات خاص و منطقه گنتینگ در مالزی دو محل بزرگ گردشگری محسوب می شدند . در گنتیگ  که بزرگترین شهر بازی مالزی در آن طراحی و ساخته شده است یک فضای  سر پوشیده وجود داشت که به صورت مصنوعی در آن برف ایجاد کرده بودند و مردم با خرید بلیت وارد این مرکز شده  برف بازی می کردند .

مالزی با پیشرفت اقتصادی و نرخ رشد متوسط ۶ درصد  طی سی سال گذشته به یک الگوی توسعه کشور های اسلامی تبدیل شد . خیلی  از مسئولین کشور های اسلامی  با  مطالعه سیاست های مالزی قصد داشتند که این الگو را در کشور خود پیاده نمایند از جمله کشور خودمان ایران  ولی  دستاورد بنده از این سفر این بود که به هیچ وجه مالزی و سنگاپور نمی تواند الگوی مناسبی برای ایران باشد . تشریح علت آن بماند برای آینده .